همش این تو سرم میچرخه که من همه رو به خاطرش کنار گذاشتم . همه رو !
همش این تو سرم میچرخه که من همه رو به خاطرش کنار گذاشتم . همه رو !
زندگی تو تهران منو تغییر داد . استقلالمو بیشتر کرد . تفکرات سنتی رو در من کمرنگ کرد . کلا از تفکرات حاکم بر خونمون فاصله گرفتم . یه زمانی اینکه پارتنرم ازم میخواد بدون اون مهمونی نرم دورهمی نرم برام عادی بود الان دیگه نه . نمیتونم بپذیرم . از غیرتی شدنای اینچنینی فقط عصبی میشم . شاید هنوز آمادگی تعهد رو ندارم .
در حالی که باید بپذیرم تو وقتی توی رابطه هستی خواه ناخواه از یه سری تفریحاتت باید بگذری .نمیشه هم خدارو داشته باشی هم خرمارو !
همه چیز داشت خوب پیش میرفت. داشتم حس میکردم که دیگه بهش علاقه مند شدم و شک و تردید ندارم که باهاش بمونم یا نه . که طوفان شد . اوضاعمون به هم ریخت . حالا علاوه بر اینکه من تو شک و تردیدم اونم در وضعیت مشابهی به سر میبره .
و دوباره همونا که باعث شک و تردید من شدن سر و کلشون پیدا میشه . و من باز فرار میکنم از تصمیم گیری .
این فیلم رو دوباره میبینم این بار با دقت بیشتری حتی !
با معمایی که اول فیلم برا مخاطب به وجود میاره تا آخر دهنتو درگیر چرایی ماجرا میکنه
دونه دونه گره ها باز میشه و از آخر میرسیم به ابتدای ماجرا .
و چیزی که کاملا سانسور شد عمق فاجعه ای بود که نذاشتن به نمایش در بیاد .
اونجای که ستاره خواهر سمیرا میگه تو شعر سنگ قبر خواهرش به جای واژه شکوه واژه سکوت رو استفاده کنین ! اونجایی که وقتی پدر ستاره به داماد سابقش میگه دیگه نیا اینجا نامحرمی و اون پوزخند ستاره . هراسش . نوعی که با پدرش حرف میزد و رفتار میکرد و تنفری که ازش میبارید نسبت به پدرش!!!
اگرچه بچه ها نظر مخالفی داشتن و میگفتن کسی بهش تجاوز شده نمیتونه اینقد شاد باشه و قطعا با افسردگی شدیدی دست و پنجه نرم میکنه .
مزخرف ترین فیلمی که در تماما عمرم دیدم . فیلم نامه ضعیف ! بازی های ضعیف ! به شدت تخیلی !!
اصلا ارزش وقت گذاشتن نداره
میام لپ تاپ روشن میکنم .یه سری وبلاگایی که همیشه میخوندم باز میکنم.......اما......حوصله ندارم بخونمشون
دوستام پیام دادن ....جواب نمیدم....حتی نمیخونم....حوصله حرف زدن باهاشون رو ندارم
میریم بیرون ......بلال و قلیون .....بچه ها میگن میخندن.....حوصله خندیدن باهاشون رو ندارم
باید مقاله بخونم....حوصله ندارم
نقاشی؟ نه
رقص ؟ نه
کتاب؟ نه
خواب؟ آره
فکر و خیال ؟ آره
چایی ؟ آره
رفتن از اینجا؟ آره
به کجا؟ نمیدونم !
برای اینکه یه پسر به چشم من بیاد باید حس کنم از یه جهاتی از من سره .حالا یا سنش بیشتر باشه یا تحصیلاتش ، موقعیت اجتماعیش ، شغلش ، پولش، تجربه ش، و چیزایی مثه اینا . اینجوری حس میکنم میشه به طرف تکیه کرد!
اصلا حوصله فیلم ایرانی دیدن ندارم . آخر قریب به اتفاق 99 درصدشون میگی همین؟؟ خب بعدش چی ؟؟؟
یا اینکه از اول تا آخر باید اشک بریزی اینقد غم و غصه توشه !
از یه طرف میگم میخوام یکی تو زندگیم باشه و دیگه تنهایی بسه و از یه طرف هر کی میخواد نزدیکم بشه من ازش فرار میکنم . خودمم نمیفهمم فازم چیه ! :/
چطوری میشه از عشق مراقبت کرد ؟ چطوری میشه همیشه عاشق موند . واقعا کار سختیه . برای من یکی حداقل . که انگار به سادگی احساسم رو از دست میدم .
ولی نمیخوام این اتفاق بیوفته . این احساس رو دوسش دارم . دلم میخواد حفظش کنم . اما چطوری؟
همه چیز بعد مدتی رنگ عادت و تکرار رو میگیره .