new relationship
خب رابطه جدید که شروع کردم !! هوووم ....نمیدونم از کجا شروع کنم
ولی چیزی که برام خیلی بولده اینه که از من 2 سال کوچیکتره! اینو حس نمیکنم . یعنی جوری رفتار نکرده که بگم اوه چه بچه است . ولی به شدت احساساتیه . و به شدت به من وابسته شده !
منم خب بهش عادت کردم . ولی بیشتر در حد همون عادته . کی بدش میاد با کسی باشه که مدام قربون صدقه اش میره ؟؟ کسی که برا خودش هدف داره . داره تو یکی از بهترین دانشگاه ها درس میخونه . هدف و برنامه زندگیش از الان مشخصه . میدونی آینده روشنی داره . مهربونه و تورو به شدت دوست داره .
فقط لعنتی این کوچیکتر بودنش نمیدونم چرا اینقد برام پر رنگه . نمیدونم چرا اینقد خودمو درگیر قید و بندها میکنم . چرا اینقد سخت میگیرم . دنبال چجور آدمی هستی آخه ؟؟؟ سوپر من ؟؟؟؟
خب مشخصه که با این وابستگی که به من داره نگرانم میکنه . چون من مطمئن نیستم که بخوام باش بمونم . اون شب میگه به نظرت مامانت اینا منو قبول میکنن . گفتم ببینیم چی پیش میاد !! خب من واقعا نمیخوام الان در مورد این چیزا صحبت کنیم . خیلی ناراحت شد .
ولی تجربه ثابت کرده نیازی نیست نگران این چیزا باشم. دو روز دیگه همین آدم یکی دیگه بیشتر تحویلش بگیره دیگه اصن به من نگاهم نمیکنه .
الان میگه آره تو از من خیلی سری و خودمم نمیدونم چطوری دوستم داری. خب فک میکنه من عاشقشم . آخه خیلی باهاش مهربونم . منم دوسش دارم واقعا . ولی اگه بهتر از اون سر راحتم قرار بگیره ممکنه از چشمم بیوفته .
و من هیچ قولی بهش ندادم . همیشه گفتم ببنیم چی میشه ...چرا به آینده فک میکنی و ما الان با هم خوشیم چرا با فک کردن به آینده خودمونو نگران کنیم ؟؟ واقعا هم همینطوره من خودم نگران میشم برا اینکه ذهنم آلارم میده که تموم کن این رابطه رو . ولی من میخوام یه بارم که شده سخت نگیرم . میخوام در لحظه باشم . ک..ون لق آینده ....بسه دیگه اینقد به فکر آینده بودم!!!