نیمه شب در پاییز

در نیمه شبی پاییزی تصمیم گرفتم حرفهام اینجا ثبت کنم . روزمرگی هام و هرچی فکرمو درگیر میکنه .

نیمه شب در پاییز

در نیمه شبی پاییزی تصمیم گرفتم حرفهام اینجا ثبت کنم . روزمرگی هام و هرچی فکرمو درگیر میکنه .

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

به خاطر سرماخوردگی خیلی کسل بودم و تمام روز خوا ب!

دیدم اینجوری نمیشه !

آهنگ "نگو غم " گلاره شیبانی رو گذاشتم و الان خیلی احساس بهتری دارم 

لینک دانلود : 

نگو غم 



نگو غم،نگو تنهایی، نگو غمگین نشستم 


نگو آدما رنگارنگن ، نگو از دنیا خستم


نگو اشک،نگو بی کسی ، نگو از بی وفایی 


سر وعده ی گریه کردن،بگو امشب کجایی


بگو از راه تاریک، که شاید پشتش سفیده 


بگو از آدمایی که کسی هیچوقت ندیده


بگو از قصه هایی که همه میگن چرنده 


بگو افسانه هایی از قفسها با پرنده

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۰۳
nana kian

واقعا خدارو شکر میکنم به خاطر داشتن همچین برادر باشعور و با محبتی .خدا کنه بزرگتر هم که شد همینجوری بمونه . وقتی بهم میگه " آجی چه خوبه که تورو دارم ، مرسی که اینقد تو درسا بهم کمک میکنی"  ، احساس خوشبختی میکنم

وقتی به مامانم که سرش درد میکرد میگه "مامان من تورو خیلی دوست دارم ، دوست دارم زودتر خوب شی چه کاری از دستم بر میاد ؟"  ، بهش افتخار میکنم !

وقتی برای وسایلی که احتیاج داره خودش پول جمع میکنه تا بتونه بخره و به بابام نمیگه و خیلی مراعاتشو میکنه ، دلم میخواد غرق بوسه اش کنم !

برادر کوچولویی که دیگه هم قد من شده و تا یکی دو سال دیگه بلند تر هم میشه ! برادری که جوجوی ما بوده و حالا جزو مردهای خونه ماست !


بعدا نوشت : اردیبهشت نوشت : این سری که رفتم خونه دیدم قدش از من بلند تر شده . اینقد ذوق کردم که نگو . نفس من . 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۲۲
nana kian
از نظر بقیه من یه دختر موفقم که داره تو یکی از بهترین دانشگاه ها ارشد میخونه. شاگرد اول شده و یه آینده روشن در انتظارشه !
ولی از نظر خودم من خیلی وقتمو هدر میدم .کار خاصی انجام نمیدم. مدت هاست برنامه خاصی واسه زندگیم ندارم یا اگه دارم ، براش تلاش نمیکنم ! فقط دارم میگذرونم !
واقعا داره حالم از خودم به هم میخوره !
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۱۶
nana kian
سرماخوردگی من داره مثه عادت ماهیانه میشه ! اوایل هر ماه ! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۳
nana kian

عشق حس خوشایندی است که امروز هست و فردا نیست !

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۴
nana kian

+  به یه ثبات و آرامش نسبی رسیدم . اگرچه هنوز چیزهای اعصاب خوردی وجود داره . اما دارم با شرایط جدید کنار میام و سعی میکنم باز بهم خوش بگذره . 


+در کمال ناباوری شاگرد اول شدم . اون روزای اول ترم 1، تمام بچه ها میگفتن معلومه دیگه تو شاگرد اول میشی . بعد دیدم بابا چه همه خرخونن ! من نصف خیلی از بچه ها هم وقت نمیذاشتم برا درسا . فکر کردم که عمرا من بشم ! ولی دیگه شد دیگه !

این خیلی جدی ترم کرد توی درس خوندن . و کاملا هم متوجه هستم که  چقدر هم اتاقیام (= هم کلاسی) رو هم به تکاپو انداخته . و خب کاملا تو جو درس قرار گرفتیم همگی ! ترم قبل بیشتر جو خوش گذرونی بود . هر روز بیرون بودیم . همین اکیپ 10 نفرمون . صمیمیتی که بینمون هست واسه همه عجیبه . پسرای اکیپ هم خیلی خوب و قابل اعتمادن . اگر چه که به شدت شیطونن ولی میدونیم که پیششون امنیت داریم ، هوامونو دارن و نگاه بد ندارن.  دوستی خوب و قشنگی بینمون هست ! با وجودی که گاهی بحثای احمقانه و بچگانه هم پیش میاد علی الخصوص بین پسرا ، اما دوستیمون خراب نشده !


+ مترو یه بازاریه که یه عده آدم بی جنبه ازش واسه رفت و آمد استفاده میکنن ! والا ! 


+ اونروز به بچه ها میگفتم من نمیتونم تمام لحظه هامو با یه نفر share  کنم ! چطوری میخوام ازدواج کنم !؟ خیلی رک ولی با خنده بهشون میگم بچه ها من حتی گاهی حوصله شماهارو هم ندارم ! :))) 

اینجا یکی از موارد آزاد دهنده اش نبود privacy هست ! واقعا نیاز دارم یه روز واسه خودم تنها توی اتاق باشم ! 

دقیقا به همین خاطر هست که روزایی که تو خونمون تنها میشم ( که به ندرت پیش میاد ) واقعا کیف میکنم و از لحظه لحظه اش لذت میبرم ! آهنگ میذارم جلوی آیینه میرقصم و ادا در میارم ، میخونم ، از خودم پذیرایی میکنم ، هر لباسی دوست داشته باشم میپوشم ، لخ..ت میگردم و خلاصه احساس آزادی و راحتی کامل دارم و رفرش میشم! 


+ دلم میخواد وزنم برسه به 50! قبلنا میگفتم اینکه شلوار به زور پام بره واسم شده آرزو ! الان که دیگه اینقد شلوارو تنگ میدوزن باید جمله جایگزین براش پیدا کنم ! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۷
nana kian

+ بابا بهم زنگ زد . میگه اصلا فکر کار نباش . فقط به درست فک کن . من خودم برات پول میفرستم ! 

مامانم از اونور میگه من شده طلاهامو بفروشم نمیذارم بری سرکار ! تو نگران نباش . اصلا خودتو ناراحت نکن !


+ اتاقمون شده مهمون سرا . این میره اون میاد . یه اتاق 3در 4 ! و 7 نفر آدم . مثه حموم عمومیه ! هر کی با هم اتاقیاش مشکل داره میاد اینجا . هر کی میخواد یه شب واسه دفاعش بمونه میاد اینجا . وضعیتی داریما! نمیتونیم درس بخونیم نه حتی قشنگ بخوابیم !




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۵۷
nana kian