نیمه شب در پاییز

در نیمه شبی پاییزی تصمیم گرفتم حرفهام اینجا ثبت کنم . روزمرگی هام و هرچی فکرمو درگیر میکنه .

نیمه شب در پاییز

در نیمه شبی پاییزی تصمیم گرفتم حرفهام اینجا ثبت کنم . روزمرگی هام و هرچی فکرمو درگیر میکنه .

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
یه پیامی اومده بود برام تو تلگرام . که از بین ویژگی های زیر 3 تا از بارزترین ویژگی ها من چیه ؟ 
من برا خیلیا فرستادم . واقعا دوست داشتم ببینم از نظر هر کدوم چجوریم !
خب مسلما خیلیا گفتن دوست داشتنی ! این که هیچی ! جالب بود خواهرم تنها کسی بود که گفت مغرور!
و خیلیا هم منو شیطون ، پرانرژی و بامرام میدونن! 
یه سریا گفتن با سیاست! اینم برام جالب بود چون خودمو آدم با سیاستی نمیدونم !
ولی از همه جالب تر جواب امیر بود ! لجباز ، خوش تیپ ، پرانرژی ! ://///
دوست پسره ما داریم !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۱:۴۰
nana kian

+ تو این مدت خیلی اتفاقا افتاده . نمیدونم چرا حوصله نوشتنشون رو نداشتم . ولی در کل خیلی جالب نبود . اعصاب خوردی زیاد داشتم . اون چند روز برفی با این که خیلی خیلی اولش سر شوقم آورد ولی یکم زندگیمونو مختل کرد و تو این شرایط تازه میفهمم همون نعمتهای معمولی مثل آب و برق چقد حیاتین .
+ دوستم زنگ زده میگه معلومه اونجا داره بهت خوش میگذره . هربار بهت زنگ میزنم با انرژی جواب دادی . الانم داری از مشکلات میگی ولی با خنده !  انگار نه انگار . قبلا بهت زنگ میزدم همه اش میگفتی خسته ام و با کوچکتری مساله مینشستی گریه میکردی ! خب راست میگه! من قبل از اومدن به اینجا افسرده شده بودم . خیلی احساس تنهایی میکردم . با هیچ کس رفت و آمد نداشتم . هیچ تفریحی نداشتم . میرفتم سر کار ، خونه .... همین ! دوست پسر که نداشتم واقعا حوصله اشو نداشتم یعنی. به دوست جدید واقعا نیاز داشتم . ولی محیط کارم همه مرد بودن و موقعیت آشنایی با یه دختر دیگه پیش نمیومد .
اوایل فکر میکردم ممکنه اینجا دلتنگی کنم ولی اصلا تا امروز پیش نیمده . دارم به این نتیجه میرسم که من به هیچ کس وابستگی خاصی ندارم . حتی به دوستای صمیمیم !
اما در مورد امیر قضیه فرق داره .دارم بهش وابسته میشم و این منو عصبی میکنه . منی که شاید چندین ساله همچین حسی به کسی نداشتم . نمیگم با کسی نبودم، بودم ولی حس خاصی بهشون نداشتم و به راحتی میتونستم کنار بذارمشون . اما در مورد امیر ، با تمام بحثامون باز میخوامش ! 
دیشب بعد از بحثمون بهم میگه چرا داری یه کاری میکنی از عشق پشیمون بشم ؟ چرا اینقد بزرگ میکنی همه چیز رو و در برابر من گارد میگیری!
منم بهش گفتم که خسته ام !
میخوام بشینم فک کنم . یکم سر در گمم . نمیخوام تمومش کنم چون ممکنه بعده ها پشیمون بشم. با وجود بحثامون هنوز خیلیا هستن که آرزوشونه رابطه ای مثه ما داشته باشن . حاضرم شرط ببندم فریماه هم ته دلش  میخواد . مثلا اون روز به من میگه من با .... حرف کم میارم . میگم شاید اولش که هست اینجوری هستین اما در کل میفهمم چی میگی ! میگه تو و امیر از اولش حرف داشتین همیشه . دیدم راست میگه . یکی از چیزایی که من دوست دارم همینه . اینکه حرف کم نمیاریم هیچ وقت . اونم منی که ذاتا کم حرفم . 
بعضی وقتا حس میکنم آدم زبون بازیه . بخوام منطقی باشم منم گاهی خیلی رفتم رو اعصابش و الکی مساله رو کش دادم . 
وقتایی که مریض میشه به شدت غیر قابل تحمله . واقعا بد اخلاقه . 
اوایل فک میکردم از ایناست که به شدت احساساتین و حتی فریماه بهم میگفت از ایناست که تا ناراحتش کنی میزنه زیر گریه ! من پیش خودم میگفتم اوووق پسر اینقد ضعیف ! ولی الان فهمیدم که نه اصلا اینطوری نیست . اتفاقا در عین احساساتی بودن یه دنده و غده . و جذبه رو داره . من کیف کردم اولین باری که دعوا کردیم . چون فهمیدم جذبه داره طوری که من دیگه لال شدم ! 
من یه بار قبلا این اشتباهو انجام دادم . که تو بحثا و دعواها کم آوردم و گذاشتم رفتم . اینبار فقط باید فکر کنم که ارزشش رو داره واگه به نتیجه مثبت رسیدم میمونم . الان تو یه مرحله بحرانی هستیم . از این مرحله که بگذریم به یه آرامشی میرسیم . 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۱:۳۰
nana kian

فقط اولین دوست داشتن درد دارد!

همانی که وقتی می رود 

نمیدانی چطور به دلت بفهمانی 

که محاسباتت غلط از آب در آمد

چطور بگویی نشد 

که نشکند 

نریزد

بعد ها دوست داشتن هایت 

نه به قوت قدیم است 

نه دردناک

جوری علاقه مند میشوی

که رفتن را به طور پیش فرض 

روی تنظمات دوست داشتنت خواهی داشت

دوست میداری

اما اگر چند بار آنی بشود که نباید

حرفی بزند که به هم بریزدت

دوست داشتنت بر حسب تنظیمات

به نداشتن میل می کند 

بهتر بگویم

دوستش خواهی داشت

اما اهمیتی ندارد داشته باشی اش یا نه

اینجاست که می فهمی

دوست داشتنت 

پوست کلف کرده

دیگر آنی نیست که با این رفتن ها بلرزد 

میفهمی چه میگویم؟؟

پوست کلفت می کند 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۴۹
nana kian

هم اتاقیم بوی عرق تندی داره . نمیدونم چطوری باید بهش بفهمونم باید هر روز بره حمام یا زود به زود لباسشو عوض کنه .دارم خفه میشم :/

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۱۷
nana kian

از صبح یه حال بدی دارم .

دیشب یکم بحثمون شد. منم موقع ناراحتی واقعا میخوام از طرف دوری کنم . دلم باهاش صاف نیست  . دیشب خیلی باهاش تلخ بودم . هرچی هم توضیح میداد آروم نمیشدم . تا اینکه گفت باشه اگه حرفام برات ارزشی نداره که دیگه من پیام نمیدم . بای !!!!

به قدری عصبی شدم که حد نداره . میدونستم از ته دل نمیگه ولی حق نداشت اینو بگه !!!!

بعدش بهش گفتم که بیخود کردی همچین حرفی زدی . و کلی عذرخواهی کرد و گفت قول میده جبران کنه و لیاقت منو داشته باشه و از این صحبتا .  ولی من واقعا بهم برخورده و از صبح کلاقه ام . 

بیشتر از خودم کلافه ام که بهش وابسته شدم . 

من گاهی خیلی سخت میگیرم همه چیزو . اما خب ، بهم فهموند که اونقدرا هم که فریماه ازش تعریف میکنه خوب نیست . بهش گفتم به هر حال باید برخوردتو تو همچین شرایطی میدیدم .و الان واقعا نمیخوام قضیه رو کش بدم ولی نمیدونم چرا آروم نمیشم .

هیچ تمایلی به حرف زدن ندارم . 

+ بعدن نوشت : زنگ زد حرف زدیم داد زدم دعوا کردم سکوت کردم و اخر سر گریه ام گرفت ! بهم گفت من روزی که تورو گریه بندازم  بمیرم  بهتره ! خودم نفهمیدم چه مرگم شد و چرا اینقد حساس و زودرنج شدم !

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۷
nana kian

امروز وقتی ساحل  اومد تو کلاس و گفت که با آقای م حرف زدم و مشکل فریماه حل شد کلی خوشحال شدم . خوشحال شدم و فک کردم چقد این دختر خوب و خوش قلبه . واقعیت منم خیلی واسه فریماه ناراحت بودم اما نمیدونستم چیکار کنم . و بهش که میگفتم با آقای م صحبت کردی گفت آره و من دیگه پی اشو نگرفتم ....اما ساحل افتاده بود دنبال حل مشکل فریماه . و آخر موفق شده بود . 

فکر کردم من اغلب همینم . دست رو دست میذارم . به جای اینکه هر کاری از دستم بر میاد و فک میکنم حتی امیدی بهشون نیست رو انجام بدم فقط ناراحت میشم و دعا میکنم !!

دارم اینجا یاد میگیرم خیلی چیزا رو . خیلی خوشحالم که اینجا قبول شدم و از خانواده دور شدم . اول فکر میکردم از پسش بر نمیام و فک میکردم خیلی وابسته هستم اما اصلا ....دیگه اینطوری نیست ، به راحتی میتونم خودم تنها زندگی کنم حتی.

یکی از بزرگترین نعمتها اینه که آدمای خوبی سر راهت قرار بگیرن . و من سه تا از بهتریناشونو دارم . 

فریماه که واقعا اگه نبود مطمئنم اینجا به خوبی الان نبود . از بس این دختر شاد و شوخ و پرانرژیه . 

ساحل یکی از خوش قلب ترین و با معرفت ترین دختراییه که دیدم .

و امیر  . این بشر به قدری خوب و بی شیله پیله و مهربونه که حد نداره . اصلا فک نکنم تو زندگیش کسی رو ناراحت کرده باشه . 

بعدن نوشت : خوبیش خیلی خوبه و بدیش فاجعه :/

هر سه تاشون از خیلی جهات از من بهترن و من ازشون یاد میگیرم . 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۰
nana kian

++ از شروع درسا خیلی خوشحالم . از این که غرق درسا بشم . غرق تو مقاله ها . واقعا امیدورام موفق بشم .یکم اینکه از درس فاصله گرفتم و خیلی مسائل یادم رفته نگرانم میکنه ولی نباید خودمو دست کم بگیرم . من واقعا بدون اینکه یک کلمه بخونم قبول شدم و اینطور هم نبوده که شانسی بزنم . 


++ اونروز از یکی از پسرا حرف کشیدیم که در مورد هر کدوم از دخترا چیا میگین ؟؟ منو میگفت میگیم خیلی دختر با شخصیت و کاریزماتیکی !!!

خب یعنی واقعا من جذابیتی برا پسرا ندارم ؟؟؟ خب من پیشنهاد دوستیشونو قبول نمیکردم ولی آخه یعنی نباید پیشنهاد بدن ؟؟؟؟ یعنی اینقد ترسناکم که کسی جرات نداره بیاد جلو ؟؟؟ 

در حالی که به جرات میگم حداقل 2 تاشون رو مطمئنم از من خوششون میومد ولی در همون حد موند ، یه جورایی نا خواسته نذاشتم بیشتر بشه  ! 

 اونسری تو یه اکیپی دو تا از بچه ها با هم اوکی شدن بعد دختره از پسره پرسیده بود چرا من؟؟؟ پسره هم نه گذاشت نه برداشت ، برگشت گفت آخه کسی دیگه نشون نداد که از من خوشش اومده :دی


++ قبلا هم گفتم امیر اصلا نمیذاره کارمون به دعوا بکشه ؟؟ سریع کوتاه میاد و اونقد مهربونی میکنه که کلا من یادم میره میخواستم دعوا کنم . 

یه چیزی که برام جالب بود امروز به فریماه گفتم منو بیشتر دوست داری یا امیر رو ؟؟ گفت جفتتونو یه اندازه دوست دارم . در حالی که من فکر میکردم الان میگه منو . بعد یکم فک کردم خودمم همینطورم . جفتشونو یه اندازه دوست دارم . هر کدوم رو یه جوری  . بعد اینکه من اخیرا حساس شدم روی رابطه فریماه و امیر . با اینکه میدونم چیزی نیست و یه دوستی که از قبل بوده و بعد هم خواهد بود . اما گاهی حرصم میگیره از وابستگی امیر به فریماه . 

نمیدونم حساسیتم درسته یا نه . ولی شاید بعده ها  نتونم تحمل کنم و قید رابطه با امیر رو بزنم :/ 


++ پسرای هم کلاسیمون واقعا خاله زنک هستن . همه اش دنبال اینن که بدونن کی با کی دوست دوسته و یه چیزی هم بذارن روش راجع بهش حرف بزنم . فک کنم من بی حاشیه ترین فرد کلاس باشم . اکثرا از این مسائل دوری میکنم و سرم تو کار خودمه . دقیقا از کی شروع شد این دوری کردنم از حاشیه ها  و گزگ ندادن دست این و اون؟؟؟

از ترم 1 کارشناسی که به گوشم رسید چند تا از پسرا فک میکنن من از یکی از پسرامون خوشم میومده !!! جالبه دو ترم بعد همون پسر سعی کرد با من دوست بشه منم اصلااااا بهش محل ندادم .یعنی یه چیز شدیدی محلش ندادم از ترس اینکه پسرا دست بگیرن :/



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۹
nana kian

* هیچ ایده ای ندارم که قراره پایان نامه تو چه زمینه ای کار کنم :/

البته هنوز زوده ولی دلم میخواد سریع تر مشخص کنم .


*  با بچه های اتاق یکی یکی میگیم وای چه گرمه ...گرم شده...ولی هیچ کی پا نمیشه بخاره رو کم کنه ...تا این حد .....

*  یه نودل و قارچ خوشمزه درست کردیم عالی بود ...داغ داغ معرکه بود .....

* در حد 15 مین خوابیدم . بعدش به قدری سر حال بودم و مسخره بازی در آوردم که همه میگفتن چی زدی ؟؟؟ 

* دیشب اعصابم از دستش خورد بود خیلی عادی شب به خیر گفتم و صبح هم عادی بودم و ازش خبر نگرفتم ، ولی باز خیلی مهربون بود ، منم دیگه اصلا فراموش کردم قضیه رو .....یعنی دوباره بحثو پیش بکشم ؟

بعدن نوشت : پیش کشیدم باز اونقد خوب برخورد کرد که ناراحتیم یادم رفت 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۰۱:۰۵
nana kian
امروز زود ( طرفای 9!!!!) پاشدیم که بریم بیرون . خواستیم هیچ هایکی سفر کنیم . تریپ کاملا اسپورت و کوله پشتی . اینجا هم که شهرها نزدیک همه . تصمیم گرفتیم پیاده بریم تا شهر بعدی .
نزدیک به 4 ساعت پیاده روی داشتیم تو جنگل . خیلی خیلی فوق العاده بود . برگ درختا قرمز و نارنجی و زرد و سبز....یه ترکیب محشر . موزیک گذاشتیم و بلند بلند باهاش همراهی کردیم. 
آخرشم قلیون کشیدیم که همون کارو خراب کرد .... من سردرد شدم و حالم بد شد . و الان با سردرد دارم تایپ میکنم . 
ولی خدایی آدم اینجور جاها رو باید با عشقش بره . .....اون همه وقت پیاده روی تو اون مناظر معرکه .....وای که اگه یارت کنارت باشه چی میشه . 
همه اش یاد کسایی که یه زمانی دوسشون داشتم میوفتادم .
یاد اولین عشقم ....که اونروز که داشتم بلاک لیست تلگراممو چک میکردم دیدم عکسشو و حلقه توی دستشو .....و یادم افتاد که وقتی عکسشو کنار زنش دیدم هیچ حس خاصی نداشتم ....ولی امروز یاد خاطره هامون افتادم و دلم نه برای خودش ، برای خاطره هامون تنگ شد 
یاد پ .... و نوع خاص دوست داشتنش .....و نوع خاص افکارش ....و نوع خاص شخصیتش....یاد وقتی که خواهرم بهم میگفت آخه شما چقد حرف دارین با هم بزنین ! راست میگه من آدم پر حرفی نیستم ولی با اون همیشه حرف داشتیم که بزنیم .... و همین شد که من دلم میخواست یکم ازش دور شم و اون میگفت نه ،.یا کات کنیم یا با هم باشیم ، با هم بودن نصفه نیمه تو کت من نمیره ...یعنی چی که یه مدت کاری به کارم نداشته باش .....و خب من به قدری از اینکه نیمد منو ببینه دلم گرفت که خواستم برم تو لاک خودم و هرکار کرد در نیمدم و تموم شد همه چی ! 

از کجا به کجا رسیدم . 

پیش خودم گفتم خدایا ...مارو انداختی اینجا تو بهشت که عذابمون بدی ؟؟؟ بهشت تنهایی به چه دردی میخوره ؟؟؟؟ هر بار که میریم بیرون شادم خوشم میگم میخندم میرقصم....ولی آخرش ، میرم تو خودم . و خب به قدری هم تابلوام که همه میفهمن و اولین نفر فریماه میاد میگه چی شده نانا... دورت بگردم چرا ساکت شدی ! منم نمیخوام عیششون خراب بشه باز خودمو شاد نشون میدم  . 

+ خدایا به خاطر داده ها و نداده هات شکر .... چقد خوشحالم که همیشه هوامو داری ....چقد خوشحالم که تورو دارم 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۷
nana kian

وقتی باهاش تندی میکنم اینقد باز هم مهربون و خوبه که اعصابمو خورد میکنه .... 

امروز دیگه برگشتم بهش گفتم اینقد خوب نباش ، دعوا کن ، ناراحتیتو بروز بده ، میگه میترسم از دستت بدم !!! نمیدونم چرا فکر میکنه من به زودی ترکش میکنم . خب حدس میزنم چرا ، یه جورایی خودم بهش فهموندم که به فکر آینده نباشه و ممکنه این رابطه دائمی نباشه ! اما اون از خیلی جهات عالیه . خانواده خیلی خوب و تحصیلکرده ای داره ، خودش آدم با فکریه و آینده اش قطعا خیلی خیلی روشنه ! چیزی که باعث ترس اون و تردید من تو این رابطه میشه اینه که از من 2 سال کوچیکتره . اگه اینجور نبود من لحظه ای تردید نمیکردم برای ادامه دار بودن رابطه .


امروز دیگه واقعا اشکم در اومد . وقتی باهاش تندی کردم و اون به روی خودش نیوورد و بلافاصله بهم گفت که دوسم داره و این چیزا اصلا مهم نیست . و اینکه نمیتونه ازم ناراحت باشه . 

ولی من واقعا دلم میخواد گاهی حتی دعوا کنه ، محل نده ، چمیدونم یه جوری که حس نکنم لازم نیست نگران نداشتنش باشم ! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۸
nana kian